به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
نگاهی به ساختمان روبه رویم انداختم.
به تنهایی باید در این شهر زندگی کنم؟
حتی تصورشم هم برای منی که تا به حال در هیچ اجتماعی قرار نگرفته بودم سخت بود.
تا پیش از امروز همهی عملیاتهایم را در کنار صاحب به اتمام میرساندم.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سکوت
00شت من تا الان مخفف اسم الکساندر رو اَلَک میخوندم💀